* وقتایی که به نت دسترسی ندارم کلی موضوع جدید میاد تو ذهنم برای یه پست جدید.اما وقتی که لپ تاپ جلومه هیچ کدوم یادم نمیاد!!!
** احساس میکنم با این چیزایی که اینجا می نویسم درصد شناخته شدنم خیلی بالا میره.راهکار لطفا!!!
***هر روز راس ساعت 12 ظهر که میشه من ویار ساندویچ میگیرم.یعنی به شددددددت دلم ساندویچ می خواد.یعنی خیلی هااااااااا.از اون ساندویچ ها که توش پرِ سس باشه. وای بازم دلم خواست
****یه چیزی اینجای گلوم دقیقا زیر اون استخون قلمبهه گیر کرده.فک کنم یه بغضی باشه که نمی دونم چرا نمی ترکه!! علاوه بر اون، یه چیز گنده ای هم رو دلم تلمبار میکنه که احتمالا حرف های نگفته ای هست که دارم.
*****در راستای بند بالا، این چند روزه این قدر درددل شنیدم و نصیحت کردم که خودم الان دارم میترکم و به شدت به یکی احتیاج دارم که این بار من براش درددل کنم!
******دوباره یه چند روزیه که یه چیزی دلم می خواد ولی نمی دونم چی؟؟؟فقط می دونم اون چیزی که دلم می خواد خوراکی نیست!! یعنی چی می تونه باشه؟؟
*******تازگی ها خیلی زود دلم میگیره و میشکنه.خیلی حساس شدم.هم دیروز هم یکی دو ساعت پیش سر یه موضوعی دلم خیلی گرفت.
********من خیلی دختر بدی شدم.اصلا آلمانی کار نمیکنم.در صورتی که پارسال خیلی وقت براش می ذاشتم.
کتر کن دیگه!!!! دختر خوب برو کلاس آلمانی که سفارت داده.
منم ساندویچ میخوااااااااااااام
منظورت گوته اس؟ اونجا دیگه مثل سابق نیست که هر کی رفت اونجا دو ماه نشده زبانش فول بشه.خیلی افتضاح شده.می دونی دیگه تبدیل شده به پاتوق.آلمانی ها یه اصطلاحی دارن میگن kaffee& kuchen(کافی-کوخِن)یعنی کیک و قهوه.مخصوصا که الان مدیریتش هم عوض شده.یکی از دوستام یه مدت رفت اونجا اومد بیرون.
یه دلیل دیگه هم که اونجا نمی رم چون کلاساش همه فشردن که من وقتش رو ندارم اصلا.
* می دونی این یکی از قوانین مورفیه...پس نگران نباش
**اشکالش چیه؟ مگه می خوای مرموز بمونی؟
*** سس ضرر داره ..برات اب نارنج با روغن زیتون تجویز می کنم
****بهت توصیه می کنم بترکه برو تو حموم گریه کن اگه را دستت بود برو دربند جیغ بزن خیلی حالت بهتر میشه... بمونه تلمبار بشه بدتر میشه
***** می خوای بیا چت من هستم برای من درددل کن
****** برات یه دوره کوتاه مدت خرید درمانی تجویز می کنم(در حد 20-30 هزار تومن)
******* احتمالا نزدیک دوره عشقتون نیست؟؟؟ من به این دوره که نزدیک میشم هم زود همه چی رو به دل می گیرم هم دیگه نمیشه باهام حرف زد... پاچه همه رو می گیرم
********ای بابا فقط به خاطر المانی کار نکردن دختر بدی شدی؟؟؟ اونوقت من باید چیکار کنم؟؟
* آخه این جوری دیگه سوژه هام برای پست نوشتن کم میشه
ولی عاشق آب نارنجم

اونوقت با هم کلی تمرین میکنیم
** آره اصلا دوست ندارم شناخته بشم.مرموز باشم بهتره
***آخه سس خیلی خوشمزه است.روغن زیتون که اصلا حرفش رو نزن
****عزیزم نظر لطفته.فک کنم همین روزا یه پست رمزی باید بذارم.چون می خوام نظر همه رو بدونم.
*****اتفاقا شنبه رفته بودم بیرون یه خرده چیزی خریدم.ولی خیلی فایده نکرده.چون دلم می خواست تمام چیزایی که تو مغازه ها بود رو بخرم
****** بلی بلی درست حدس زدی!
*******آره دیگه پس چی...عذاب وجدان گرفتم.آخه پارسال اصلا این دفترچه لغت از دستم نمیوفتاد.زودی برو کلاس دیگه
یاسی جون اینقدر این احساساتت رو می فهمم که حد نداره منظورم کل پست هاته نه فقط این پست این افکار و احساسات مال منم بوده وقتی به سن تو بودم البته الان دیگه موضوعات جدیدی جایگزینش شده، خوبی نوشتن همینه که 10 سال دیگه که برگردی و این پست ها رو بخونی می بینی دنیات چقدر متفاوت شده.
امی جونم اول از هر چیز بگم که خیلی خوشحالم که کامنتت رو میبینم خیلی
ولی اخه امی جون گاهی وقتا خیلی آزار دهنده است.نمی دونم چی کار کنم که از خودم دورشون کنم؟
چه عجب!داشتم نگران میشدم
ولی منم مثه توام وقتی لپ تاپ نیس ذهنم پرموضوعه!وقتی هس...
راستی چرا فکر میکنی شناسایی میشی توکه بیتشر از احساساتت مینوسی نه جزئیات زندگیت
مرسی مهربونم
من خودم فک می کنم لا به لای همین احساساتم یه نکته هایی هست که ممکنه شناخته بشم.نمی دونم شاید من چون زیادی حساس شدم این طوری فک میکنم.
یه وقتایی باید همه دل مشغولی هاتو بذاری پشت در و بنویسی تا اطلاع ثانوی تعطیل. خودت باشی و خودت....
باور کن دیگه گاهی وقتا مخم هنگ میکنه!نمی دونم چی درسته چی غلطه؟
حسهایی داری که منم تجربشون کرده ومی کنم
پس همه گیره؟!
وای اینجا رو ببین!
چه خبر شده!
آفرین چه وبلاگ توپی راه انداختی!
اووووووه چقدر دوست داری...
حسودیم شد
ببخشید یه مدت بهت سر نزدم
امیدوارم حالت خوب باشه و اوضاع به کام
بازم بهت سر می زنم
خدانگهدار به امید دیدار...
سلاااااااااام
کجا رفتی تو یهویی؟چرا وبلاگت رو حذف کردی؟
منم امیدوارم که هر جا هستی خوبِ خوب باشی
سلام بانو....
منم با ساندویچ موافقم.....
خودم در بست در خدمتتم....هر چقد میخوای با من حرف بزن....
در ضمن من فکر میکنم تو یا عاشق شدی....یا دوس داری عاشق بشی.....به هر حال ما دخترا گاهی جو میگیرتمون...اصلا غصه نخور هممون عینه همیم....در ضمن گاهی لازمه آدم دختره بدی بشه!
به هر حال مخلصیم!
سلام بر تو ای بانو!
مرسی سارا جونم تو همیشه به من لطف داری عزیزم.
"جو" رو واقعا خوب اومدی خواهر...
ما بیشتر
یه کم خودتو تخلیه کن.یه رقص اذری تند ؟چطوره؟
واااااااااااای کیانا...با رقص آذری من دیگه رسما غش می کنم
تا همین یکی دو هفته پیش "هیپ هاپ" می رفتم، اینقدر بعد از کلاس فشارم میومد پایین و سر گیجه می گرفتم که کلی باید چیزهای شیرین می خوردم تا بتونم بیام خونه!آخه اونم خیلی پر جنب و جوشه!
منم وقتی لپ تاپ جلومه همه چی از ذهنم می پره!
وقتی دلت می گیره سعی کن به یه چیز متفاوت فکر کنی ...
آره اگه آدم حواسش پرت باشه و سرش شلوغ، کمتر به مسائل حاشیه ای فک میکنه.
من ساندویچ اصلا دوست ندارم یعنی دوست دارم ها ولی چون کلی ضرر داره مجبورم نخورم
اما زبون آلمانی رو دوست دارم یاد بگیرم
پیشنهاد میکنم حتما برید آلمانی یاد بگیرید...
من؟؟؟
نه؟؟
مگه من ازت سوالی پرسیده بود؟
مشکوک می زنی ها