سلام دوستان!
بعد از دو هفته بالاخره دارم یه پست می نویسم. چه عجـــــــــــــــــب واقعا.اتفاق خاصی نیوفتاده به جز اینکه استرس محل کارم روز به روز داره بیشتر میشه و این موضوع منو بدجوری داره از پا در میاره. منم هر وقت که استرس می گیرم کلی لاغر میشم. می دونید احساسی که به محل کارم دارم مثل اینه که انگار توی مدرسه هستم و باید همه تکالیفم رو سر موقع و بدون عیب و نقص انجام بدم. هر یه کاری که تحویل میدم برام مثل برگه امتحان می مونه که دادم به معلم برام تصحیح کنه و نمره بده. باور کنید خیلی حس بدی بهم میده. با اینکه همیشه توی مدرسه شاگرد ممتاز بودم ولی آرزوم این بود که به موقعیت الانم برسم که دیگه دغدغه درس و نمره نداشته باشم ولی انگار هنوز اون حس ها با من مونده.نمی دونم چرا؟ انگار که وزنه 100 کیلوئی روی دوش من گذاشتن!
خب بگذریم...
بچه ها من آدم خیلی محتاطی هستم...خیلی. یعنی تربیت خانوادگیم هم بی تاثیر نبوده. در این حد که من پیش هر کسی از مسائل شخصی زندگیم حرفی نمی زنم ولی تا کی؟ تا موقعی که طرف همه جوره بهم ثابت بشه. هیچ وقت هم از طرفم نمی خوام که خودش رو به من ثابت کنه یا من امتحانش کنم نه! فقط در طی زمانه که می فهمم می تونم براش دردرل کنم یا نه؟ در صورتیکه من همیشه گوش شنوا برای مشکلات دوستانم دارم و تا اونجایی که بتونم راهنماییشون می کنم اما نوبت به خودم که میرسه یه آلارمی به من میگه دست نگه دار! فعلا برای کسی دردل نکن.
(وبلاگ و محیط مجازی قضیه اش فرق میکنه.منظور من تو دنیای حقیقی و روابط رو در رو بین آدم هاست).
حالا جریان از این قراره که:
یه دوستی دارم که توی محل کارم با هم آشنا شدیم(نمی گم همکار چون اصلا رابطمون در حد همکاری نیست!واقعا مثل دوتا دوست هستیم). رفته رفته ما با هم یه خرده صمیمی شدیم تا یه حد نرمالی. ولی چند ماه پیش یه مشکلی برای دوستم پیش اومد که خیلی داغونش کرد و منم تا اونجایی که تونستم کمکش کردم و همین موضوع باعث شد که یکدفعه صمیمت ما خیلی زیاد بشه. تاکید میکنم یکدفعه!! اینم بگم که من و این دوستم فوق العاده خصوصیات اخلاقیمون بهم شبیه هست تا این حد که برای هم مثل آینه می مونیم!
بچه ها! به خاطر این صمیمتی که یک دفعه بین ما دوتا به وجود اومد من یکی دوبار مسائل خیلی شخصیم رو براش گفتم ولی مثل س.... پشیمون شدم.آخه شما نمی دونید که! من یه چیزایی گفتم که اگه فاش بشه من نابود میشم. تا حالا بارها به من گفته هر چی درددل داری بگو. از سر خیر خواهی میگه ولی من میگم به هرحال ما داریم با هم در یک جا کار میکنیم.شاید اگه من با همین آدم در جایی غیر از محل کارم آشنا می شدم و بعدش صمیمی می شدم خیلی راحتتر می تونستم از مسائلم براش بگم ولی الان موقعیت یه خرده فرق می کنه.
من همیشه نظرم اینه که آدما خودشون رو تو موقعیت نشون میدن.اگه یه زمانی یه مسئله ای پیش اومد که ما با هم اختلاف پیدا کردیم چقدر تضمین میکنه که مسائل منو فاش نکنه؟ با توجه به این که در یک جا داریم کار میکنیم!!
یعنی به غلط کردن افتادم ها....خدایا خودت حواست بهم باشه لطفا!!!
پ.ن خب به سلامتی من دوباره یه دسته گلی به آب دادم و پست قبلی حذف شدهر چی هم تو یادداشت های حذف شده میگردم پیداش نمی کنم
.عجبااااااا!!!
می دونی چیه یاسی من خودم از امتحان کردن ملت خیلی بدم میاد اینکه بیام یه حرفی به طرف بزنم بعد منتظر بشینم ببینم فاش می کنه یا نه...
تو هم ناراحت نباش ایشالا که چیزی نمی گه....چون اگه دختر بدی بود که با تو صمیمی نمی شد...
من اعتقاد دارم ادمهای یه جور همدیگه رو جذب می کنن... تو هم ایشالا که یه ادم رازدار و مطمئن رو به خودت جذب کردی عزیزم...
راست میگی نسترن جون؟
می دونی دختر خوبیه ها ولی این فکرای بیخود اصلا راحتم نمی ذارن!
ایشالا این طور باشه که تو میگی
چه عجب! بالاخره نوشتی شما!
ببین خانومی من خودم توی این دوستی ها ضربه خوردم بدددددددد
ولی همه مث هم نیستن.... به نظرم چیزایی که خیلی خیلی خیلی خوصوین رو واسه خودت نگه دار ولی یه کمی خوصوصی رو بهشون بگو. حالا که گفتی نگران نباش
حالا شما عصبانی نشو...چشم از این به بعد تند تند می نویسم
منم دقیقا از همین می ترسم پری جون
منم مثل شما همین طوری کار می کنم و استرس زیادی هم دارم البته استرس منو چاق می کنه تا لاغر
انشا الله هیچ اتفاقی نمیافته
اما من فهمیدم که اعتماد به هیچ کسی نباید کرد و همه چی رو باید ریخت توی دل
چقدر دنیای بدیه که آدم نباید به کسی اعتماد کنه
نمی دونم برای این مطلب نظر گذاشتم نمی دونم نگذاشتم
خلاصه گفته بودم که استرس منو چاق می کنه به جای اینکه لاغر کنه
و گفتم که به هیچکسی اعتمادی نیست همه انسان ها در مواقع ضروری از راز های آدم علیه آدم استفاده می کنند . آدمی باید خودش رازدار خودش باشه .
البته این یه خورده با نظر قبلیم فرق داره
از حرف های معمولی و روزمره هم علیه آدم استفاده می کنند دیگه چه برسه به راز!!! یعنی یه همچین موردی رو دیدم که میگم هااااا. مخصوصا توی فامیل!
وقتی تا الان چیزی ازش ندیدی چرا بی خود خودتو اذیت میکنی و تو استرس کار انجام نشده میزای؟! مطمنا تا این حد بهش اعتماد کردی که مسایل خصوصیتو بهش گفتی ... پس افکار منفی رو از خودت دور کن عزیزم.
نمی دونم چرا یه موقع ها بد جوری دچار وسواس فکری میشم سما جون؟!
البته که چیزیز نمیگه.تو چرا هی به خودت استرس میدی؟
راست میگی بی خودی به خودم دارم استرس میدم!!
یاسی جونم توکل به خدا!اینطوری باشه آدم با هیچ کس نباید رفاقت کنه!منم مثه تو سر اینجور چیزا خیلی استرسی هستم اما خب بیشتر که فکر میکنم میبینم اونقدرها هم نباید حساسیت نشون داد
راستش رو بخوای جمینی جون از وقتی که این پست رو نوشتم یه خرده آروم شدم
من که هیچ وقت به دوستام اعتماد نمیکنم !!
با وجود اینکه خیلی محتاطم اما بازم چند بار وحشتناک ضربه خوردم !!!
نگران نباش امیدوارم مشکلی پیش نیاد !!
بی اعتمادی خیلی بده...باعث میشه آدم همش در شک و تردید باشه. به نظرم بهترین راه اینه که از طرفمون شناخت کافی داشته باشیم