دفترچه عقاید

هر روز دنیا را با تازگی آن روز میبینم.

دفترچه عقاید

هر روز دنیا را با تازگی آن روز میبینم.

امروز کاملا فهمیدم که چیزی به اسم بدبختی و بد شانسی و بدبیاری تو سرنوشت ما آدما وجود نداره. هر چی که بوده از اول برامون بخت خوب نوشتن...اما...اما این ما هستیم که خودمون باعث بدبیاری و بدشانسی می شیم. یعنی هیچ عامل بیرونی در بدبخت کردن آدما وجود نداره الا خودشون!!!!!

گاهی وقتا تو زندگی شرایط بدی به وجود میاد که مسئولش فقط خودِ خودتی...فقط خودت!! شرایطی که باید یه عمر تاوانش رو پس بدی و خودت رو سرزنش کنی.

گاهی وقتا تو زندگی پیش میاد که آدم باید به خودش بگه لعنت بر دهانی که بی موقع باز شود.

گاهی وقتا خیلی خوبه که آدم حقیقت رو نفهمه و تو رویای قشنگی که برای خودش درست کرده باقی بمونه.

گاهی وقتا این غرور لعنتی بد جوری کار دست آدم میده. اگه این غرور نبود...اگه این غرور نبود...شاید الان خیلی چیزا فرق می کرد

بچه ها حالم اصلا خوب نیست...اصلا

امروز چیزی رو فهمیدم که مدت ها بود ازش می ترسیدم.چقدر به خدا التماس کردم که خدایا من تحملش رو ندارم این اتفاق نیوفته...

چرا همیشه من باید ضایع بشم؟ چرا همیشه باید با احساسات من بازی بشه؟ حتی خدا هم با احساسات من بازی می کنه دیگه چه برسه به بنده هاش.

دنیا روی سرم خراب شده. چقدر از این لحظه می ترسیدم... چقدر...چقدر دلم می خواد بلند بلند گریه کنم .ای کاش کسی توی خونه نبود.وای خدا چقدر به تنهایی احتیاج دارم.

حق من این نبود...

بچه ها فقط دعا کنید چیزی رو که امروز فهمیدم به حقیقت نپیونده... دعا کنید فقط دعا که بیشتر از این داغون نشم...

پ.ن می دونم که خیلی این پست گنگ و مبهمه...باید خیلی مفصل تر بنویسم اما نمی تونم!

یک ساعت بعد نوشت: بالاخره بغضم ترکید والان دارم مثل ابر بهار گریه میکنم. خودم هم موندم این همه اشک رو از کجا اوردم!!!


نظرات 8 + ارسال نظر
مامیچکا چهارشنبه 28 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:29 ب.ظ

ببین یاسی جون... درسته ادم هر کاری می کنه به خودش می کنه ولی واقعا یه چیزایی هست که دست خود ادم نیست... گاهی واقعا تمام عوامل دست به دست هم میدن که ادم یه کاری رو بکنه یا نکنه....
ولی باز به این اتفاقاتی که افتاده به دید خوب و خوش بینانه نگاه کن...
باشد که خیر تو در این است...

نمی تونم خودم رو راضی کنم که خیر من در این بوده. حالم اصلا خوب نیست نسترن...

سیندرلا پنج‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 08:29 ق.ظ http://cinderellla.blogsky.com/

الهی من قوربونت برم یاسی جون چرا اینطروری شده.
امیدوارم موضع خیلی وحشتناک نباشه.

سیندیییییییییی

هاج زنبور عسل پنج‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 08:33 ق.ظ http://shm88.blogfa.com

چرا ؟چی شده ؟دعا میکنیم هر چی خیرو صلاحته همون برات اتفاق بیوفته

به خدا از بس که دعا کردم و نتیجه نگرفتم دیگه اعتقادم رو به خیر و صلاح و این حرفا از دست دادم...
دیگه عقلم کار نمی که که خودم باید چه دعایی برای خودم بکنم.

سما پنج‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 09:56 ق.ظ http://samaiiii.blogfa.com/

الهیی عزیزم من کاملا این حالتو رودرک میکنم چون خودمم از این دست کارا تو زندگیم کم نداشتم. لعنت به این غرور بی خود که نمیدونم ما چرا دودستی بهش چسبیدیم.
برات آرامش از خدا می خوام ودعا میکنم همه چی روبه راه شه.

لعنت به این غرور...
آرامش سما...فقط آرامش فکری و روحی...همین!

مامیچکا جمعه 30 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:01 ق.ظ

یاسی جون برای پست قبلیت قسمت نظرات نزاشتی خواستی اینو تایید نکن
عزیزم نمی دونم چقدر مشکلت بغرنجه... اصلا اعتقاد دارم که جنس غصه های ادما یه جور نیست که بخوای بگی بیشتره یا کمتره... مشکلی که الان روح منو داغون می کنه شاید به نظر تو خنده داربیاد و برعکس...شاید برای مشکل تو من فکر کنم که خوشی زده زیر دلت و اینا...
عزیزم مشکل هیچ کسی مثل کس دیگه نیست...اصلا مقایسه کار درستی نیست...
امیدوارم خدا بهت صبر بده... برات دعا می کنم عزیزم... اینکه مشکلاتت اندر برات قابل تحمل بشه که بتونی زیبایی های دنیا رو ببینی... که هیچ وقت اسمون دلت بارونی نشه...
یاسی همه ما اینجوری هستیم...همه ما

نسترن جون چرا نباید کامنت به این قشنگی رو تائید نکنم؟ اگه بخش نظرات رو بستم چون فکر کردم که ممکنه شماها دیگه از دست آه و ناله های من خسته شده باشید برای همین بستم که یه موقع تو رودربایستی کامنت گذاشتن قرار نگیرین. ولی تو اینقدر به من لطف داری که بازم فراموشم نکردی مرسی عزیزم
کامنتت رو بارها خوندم نسترن جونم...مرسی از دعای قشنگت

سیندرلا جمعه 30 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 09:42 ق.ظ http://cinderellla.blogsky.com/

یاسی جان امیدوارم که مشکل دوستت هم حل شه.
میدونی چیه حتما یه پست رمزی بنویس و همه چی رو بریز بیرون.تا سبک شی.
نوشتن خیلی به ادم کمک میکنه.

مرسی سیندی جونم
بذار یه خرده فکر کنم ببینم چی کار باید بکنم؟؟

Gemini جمعه 30 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:06 ب.ظ http://leogemini.blogfa.com/

یاسی جونم خیلی ناراحتتم!آخه چی شده؟
قضیه مربوط به همون چیزایی که به همکارت گفتی؟

نه عزیزم... یه مسئله عاطفی و احساسیه

ابراهیم جمعه 30 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:25 ب.ظ http://namebaran.blogfa.com

سلام
معذرت از اینکه دارم دیر میام بهتون سر می زنم .
انشا الله آدم ها قبل از انجام کار فکر کنند . البته من که خودم فکر نمی کنم یعنی بعد از انجام کار و خرابکاری فکر می کنم .
خداوند آبروی دوستتون رو حفظ خواهد کرد انشا الله
و به این ماه مقدس خدا مشگلات شما رو برآورده کنه و زندگی شما و دوستتون رو سرشار از شادی کنه
بعدش اینکه برخی از کار ها دست خود آدم نیست . و خدا یه کاری رو تصمیم گرفته که انجام بشه و هر کاری که ما می کنیم نمی شه و اون کار باید انجام بشه .
صدقه زیاد بدین تا تقدیتون درست بشه

اینم بگم که من از غروز خیلی لطمه خوردم خیلی

سلام
خواهش می کنم این حرفا چیه؟
منم خودم همیشه وقتی از موقعیتی خارج میشم تازه عقلم به کار می افته که ای بابا چی کار باید می کردم و چی کار نباید می کردم. همیشه هم لطمه خوردم...
امان از این غرور...امان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد