دفترچه عقاید

هر روز دنیا را با تازگی آن روز میبینم.

دفترچه عقاید

هر روز دنیا را با تازگی آن روز میبینم.

عذاب وجدان

 پست یکی از بچه ها رو داشتم می خوندم که یکی از دوستانش بدون هیچ دلیلی باهاش قطع رابطه کرده و بعد از کلی سال هنوز واسش جای سوال داره که چرا؟ جالبه که کامنتها رو هم که می خوندم تقریبا این مسئله برای همه پیش اومده.

خوب برای منم یه همچین مسئله ای پیش اومده اما کاملا بر عکس. چون منم دقیقا یکی از همون آدمایی هستم که تقریبا میشه گفت رابطه ام رو با یکی از دوستام کات کردم. البته نه کاملا قطع رابطه. هر از گاهی اس ام اسی چیزی بهش میدم. اما بعد از 4 سال دوستیِ صمیمانه تو دانشگاه این طرز برخورد غیرعادلانه و نامعقوله. همیشه هر وقت ازم می پرسه که چرا اینقدر کم پیدایی  یه بهونه ای میارم و از زیرش در میرم.

وای نمی دونم چه طوری بگم؟ آخه یه خرده هم خجالت می کشم که بگم! آخه می دونید من نمی دونم چرا هر چی که به این دوستم می گفتم احساس می کردم که برام سنگین میشد. باور کنید من خرافاتی نیستم هاااا اما نمی دونم چرا این حس توی من به وجود اومده بود.(دِهَه! بهم نخندین!!!) و اینکه بعد از فارغ التحصیلی از دانشگاه من تازه فهمیدم که اصلا فاز فکری من با اون جور نبود. نه اینکه دختر بدی باشه هاااا نه! اتفاقا از خانواده خوبی هم هستن اما بعد از اینکه من بعد از دانشگاه سرِکار رفتم و به واسطه بعضی همایش هایی که میرفتم و با دوستان جدیدی آشنا شدم تازه فهمیدم که دنیای آدم خیلی می تونه فراتر از مهمونی های زنونه باشه. نه اینکه من از این چیزا بدم بیاد هاااا نه! فقط می گم که لزومی نداره آدم همۀ فکرش در گیر این چیزا باشه. اینه که بعد از سه چهار سال من هنوز بهش نگفتم که سرکار می رم و می خوام رشته ام رو عوض کنم و کنکور ارشد دادم و....

هعییییییییییی... می دونید چیه؟ من اعتقاد دارم که دست انتقام دنیا درازه برای همین می ترسم از اینکه یه روزی یه نفر هم با من همین کار رو کنه.

حالا هم چون خیلی عذاب وجدان گرفتم الان می خوام بهش زنگ بزنم. اما نمی دونم که چه بهونه ای باید بیارم. با توجه به اینکه هنوز هم دوست ندارم خیلی از خودم و کارم و... براش تعریف کنم.

من خیلی بدم.

نظرات 12 + ارسال نظر
ماجراهای مریمی چهارشنبه 15 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 06:52 ب.ظ http://merrymiriam.persianblog.ir/

من هم همین کار رو کرده‌م.
خب راستش فکر کردم توضیح دادن‌ش حتما توجیه نمی‌کنه اون آدم رو و فقط ناراحت‌ش می‌کنه. در ثانی موج اون آدم به من نمی‌خورد.
برای همین کمرنگ شدم توی زندگی‌ش.

یعنی راستش چند بار این اتفاق افتاده. اونها چند باری تماس گرفتن. من جواب ندادم و ماجرا تموم شد.

البته از هر دستی دادم، از همون دست گرفتم ولی ناراضی نیستم. نمی‌ارزید به تحمل بعضی آدما توی زندگی م. زور که نیست.

می دونی مریم!تصمیم گرفتم که یه خرده رابطه ام رو پررنگ کنم اما مجبور نیستم که از مسائل شخصی ام و کارم براش بگم.

ونی چهارشنبه 15 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 07:14 ب.ظ http://wenimawi.blogfa.com

یاسی منم با یکی از دوستام که به شدت به من سودی میکرد و از زندگیم کپی برداری میکرد و دائم آه میکشید قطع رابطه همینطوری کردم!چرا باید عذاب وجدان داشته باشیم؟مت حق داریم با کسایی باشیم که بهمون انرژی مثبت بدن

ونی جون در رابطه با خصوصیت باید بگم که مگه می شه تو رو یادم رفته باشه عزیزم؟ همیشه پست هات رو می خونم و برات کلی انرژی مثبت می فرستم.

سما چهارشنبه 15 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 08:15 ب.ظ http://samaiiii.blogfa.com/

الان باید بخندیم!!!
یعنی چی سنگین میشد؟من زیاد متوجه نشدم...
ولی اینکه یکی از بچه ها هم تو کامنتش گفته بود که دنیای آدمها با هم فرق میکنه و این باعث میشه که مسیراشون با هم یکی نباشه من با این حرفش تا حدود زیادی جوابم رو گرفتم...
حالا من باید شرمنده باشم که باغث عذاب وجدانت شدم آیا:))

سما جون این حرفا چیه؟ اتفاقا خیلی هم ممنون که باعث شدی رفتار خودم رو در مقابل دوستام بسنجم.
منظورم از سنگین شدن اینه که مثلا اگه بهش می گفتم می خوام فلان جا برم یا فلان کار رو بکنم، اصلا اون کار انجام نمی شد یا به نحو خوبی پیش نمی رفت. همونطور هم که مریم تو کامنتش گفته انگار که انرژی و موج ما با هم جور نبود.نمی دونم تونستم منظورمو برسونم یا نه؟

بسامه چهارشنبه 15 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 08:59 ب.ظ

نه یاسی جون این چه حرفیه که می زنی... اصلا این طور نیست...
می دونی واقعا اینجوری میشه که ادم با یکی کات کنه... هر چی باشه دنیا داره عوض میشه. ادم ها هم عوض می شن...
اگه دوست داری بهش زنگ بزنی.. زنگ بزن... ولی یادت باشه برای دوستی با اون لازم نیست کی دیگه ای بشه... تو خودتی و برای زندگی خودت هر تصمیمی که صلاح می دونی میگیری... لازم نیست همه تصمیماتت در فاز فکری دوستت باشه..

راست میگی بسامه. دنیای اون موقعِ من با دنیای الانم خیلی فرق داره.

ابراهیم چهارشنبه 15 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 09:01 ب.ظ http://www.namebaran.blogfa.com/

برای ما هم پیش اومده
خانواده عموی ما البته نه عموم فقط زن و بچش از وقتی که پسرشون زن گرفته با ما قطع رابطه کردن . البته اصلا مهم نیست
میگم به چه چیزایی اعتقاد داری ها

اعتقاد نیست. چون اگه بود باید در مورد همه دوستام این طوری فکر می کردم.
فقط یه چیزیه که به تجربه با این آدم بدست اوردم.

سما چهارشنبه 15 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 09:30 ب.ظ http://samaiiii.blogfa.com/

متوجه شدم چی میگی...خب تو یه دلیلی برای اینکارت داشته و ازش حس خوبی نمیگرفتی که تصمیم گرفتی رابطت رو باهاش کم کنی شاید دوست منم همچین حسی داشت... به قول مریم خانوم زور که نیست ادامه دوستی و منم این موضوع رو پذیرفتم.
خودت رو بابت این موضوع ناراحت نکن تو دست خودته که چطوری روابطت رو مدیریت کنی کما اینکه تو با این دوستت قطع رابطه نکردی پس اصلا عذاب وجدان نداشته باش.

عزیزم من مطمئنم که دوستی با تو پر از حس های خوب هست. من که از دوستی با تو خیلی خوشحالم.

هاچ زنبور عسل چهارشنبه 15 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 11:12 ب.ظ http://shm88.blogfa.com

برا من خیلی پیش نیومده نه کات کردم نه کات کردن در واقع بادوستام ارتباط دارم شده حتی با یه اس ام اس یا تلفن واگه جور بشه حتی دیداری

این دیدارهای دوستانه رو خیلی دوست دارم

هلال پنج‌شنبه 16 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 08:17 ب.ظ http://hiiilal.blogfa.com/

من کلا از اول زندگیم با فلسفه دوست صمیمی مشکل داشتم!! یعنی از اون دوستایی که آدم همه جیک و پوک زندگیشو بش میگه!! هیچ وقتم همچین دوستی نداشتم و راستشم دوست ندارم که داشته باشم!
خیلی ها میگن بده! درون گرایی و تنهایی و...اما خودم این اخلاقمو خیلی دوست دارم...به هزار تا دلیل!!!این سنگین شدنی که میگی یکی از دلایلشه!!
خیلی آدم بجووشیم...خیلی میگم و می خندم و هر نوع آدمیو تحویل میگیرم اما همیشه یه مرزی واسه روابطم قائلم و کاملا گزینشی از اتفاقات زندگیم واسه هر کسی میگم!!
به نظر منم تو کار اشتباهی نکردی...هر کس مسئول زندگی و روابط خودشه و مجبور نیست همه چیزو توضیح بده البته تا وقتی که توهین نشه به کسی این وسط!

دقیقا هلال...منم هیشه گزینشی از اتفاقات زندگیم برای دوستام یا هر کسی می گم و مرزی دارم برای خودم مثلا یکی از این مرزها رفت و آمد به خونه های همدیگه اس. چون خیلی دیدم و شنیدم که در اثر همین رفت و آمدهای بیش از حد چه لطمه هایی وارد میشه. می گم من و تو همزاد همدیگه ایم دروغ نگفتم
اما دقیقا مشکل من همین جاست... این که دلم نمی خواد دوستم از دست من دلش بشکنه. کلا نمی تونم ناراحتی کسی رو ببینم.

ماجراهای مریمی جمعه 17 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 04:49 ب.ظ http://merrymiriam.persianblog.ir/

توصیه‌ی من همیشه این بوده که کسی توی رودرواسی نمونه

فک کنم منظورت به جواب کامنتیه که به هلال دادم درسته؟
نه! مسئله رودرواسی نیست...چون اون آدم نقشی توی زندگی من نداره یا جریان زندگی من که بهش وابسته نیست که بخوام رودرواسی داشته باشم. حداقل از نظر من این طوریه.
فقط دلم نمیاد کسی رو برنجونم...همین.

هلال جمعه 17 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 10:38 ب.ظ http://hiiilal.blogfa.com/

من مردادیم تو متولد مهر بودی آره؟
اخ جووون همزاد
آره این که کسی ناراحت نشه رو بات موافقم ولی تو فقط از طرف خودت می توونی مطمئن باشی که ظلم در حق کسی نکردی ...اگه کسی بخواد از کوچکترین اتفاقات و شخصی ترین تصمیمات یه نفر دیگم ناراحت بشه این مشکل خودشه!

بلی بلی...

سیندرلا پنج‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 11:15 ق.ظ http://cinderellla.blogsky.com/

هیچ ربطی به انتقام دنیا نداره.
خب سی که باتون فاز فکریش مشترک نیست هر چند سال بیشر باهاش ادامه بدی به جایی نمیرسی.
بهترین کا رو کردی.
پشیمونم نباش.

سیندی بهش اس دادم جوابمو نداد. البته چیزی که عوض داره گِله نداره!!!

سیندرلا شنبه 2 دی‌ماه سال 1391 ساعت 10:09 ب.ظ http://cinderellla.blogsky.com/

نباید میدادی ولی خب الان دیگه بهتر میتونی بفهمی که حرف مشتکری با هم نداشتین.اون اس هم برا کنار اومدنت با خودت بوده..

اره راست میگی...اما بعد از 24 ساعت جوابمو داد!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد